مفضل
يكي از بزرگان شيعه است و كتاب او موسوم
به توحيد مفضل، كتابي است در اثبات صانع و صفات او. درباره امام ميگويد: «در
مسجد نشسته بودم و ابن ابي العوجا با اطرافيانش كلمات كفرآميز ميگفتند. نتوانستم
صبر كنم و به آنها پرخاش كردم. ابن ابي العوجا گفت: اي مرد! اگر تو
از اصحاب جعفر بن محمد هستي، روش او چنين
نيست. ما با او مذاكره مي كنيم و او با كمال صبر و بردباري، با كمال عقل
و فطانت به حرفها گوش ميكند كه گويا مجاب شده است، و بعد حرفها را يكي پس
از ديگري رد و باطل ميكند.»1]
در
خاتمه، قضيهاي از ابي بصير كه خود معجزه است نقل ميكنيم: ابي بصير ميگويد: يك
نفر گناهكار كه ما از گناه او به تنگ آمده بوديم، همسايۀ ما بود و هرچه به او
نصيحت ميكرديم، اثر نميكرد. در سفري كه
ميخواستم به مدينه بروم، پيش من آمد و
گفت «اَبا بَصير! اَنَا رَجُلٌ مُبْتَليَ وَاَنْتَ
المُعَافي.»؛ يعني: من مردي مبتلا
به گناهم و ترك آن برايم مشكل است. تو به خودت نگاه نكن كه از
شيطان رهانيده شدهاي، حال مرا به امام صادق بگو، شايد آن حضرت برايم فكري كند. من
قضيه را خدمت امام صادق(ع) گفتم. حضرت
فرمودند: سلام مرا به او برسان و بگو اگر
گناه را ترك كني، من بهشت را برايت ضامن ميشوم. ابيبصير ميگويد: چون برگشتم آن مرد به ديدنم آمد. من سلام امام
صادق و پيغام را به او گفتم و او به شدت
منقلب شد. چند روزي نگذشته بود كه به ديدنش رفتم و او را در حال مرگ ديدم. چشم باز
كرد و گفت: امام صادق به ضمانت خود وفا
كرد. سال بعد در مدينه به منزل امام رفتم. هنوز وارد اتاق نشده بودم كه فرمود: ابا
بصير، ما به ضمانت خود عمل كرديم.»2]
ـ نظير
اين قضيه را باز ابيبصير نقل ميكند و آن چنين است: «يكي از عمال بنياميه را
خدمت امام صادق بردم كه توبه كند. حضرت گله كرد و فرمود: «اگر مردم در اطراف بنياميه گرد نيامده بودند، آنان نميتوانستند
حق ما را غضب كنند.» سپس فرمودند: هرچه
بگويم انجام ميدهي؟ آن مرد لحظهاي صبر كرد و قبول كرد كه آنچه امام صادق
ميگويد، انجام دهد. حضرت فرمودند: همۀ
اموالت را صدقه بده، من هم ضامن بهشت ميشوم.» ابيبصير ميگويد: چند روزي نگذشته بود كه دخترش را دنبال من فرستاد. چون
رفتم، ديدم آنچه داشته صدقه داده است؛ به طوري كه پيراهني هم به تن ندارد! پيراهني
براي او تهيه كردم و چند روزي نگذشت كه وقتي
در حال مرگ بود، به بالين او رفتم
به من گفت: امام صادق به وعدۀ خود عمل كرد. دوباره خدمت امام صادق(ع) رسيدم و هنوز وارد اتاق نشده
بودم كه فرمود: ابابصير ما به وعدۀ خود وفا كرديم.»3]
اين
قطرهاي از درياي فضايل امام صادق است، و اما اگر به طور اجمال دربارۀ امام صادق
چيزي بگوييم، آن را ميگوييم كه خود امام صادق(ع) فرموده است. جهني ميگويد: «ما
در مدينه دربارۀ فضايل اهل بيت صحبت ميكرديم و شبهۀ ربوبيت براي ما جلو آمد. امام
صادق(ع) را ملاقات نموديم. حضرت فرمودند: اين فكر خرافي چه وقت به نظر شما رسيد؟
همانا براي ما پروردگاري است كه هميشه حافظ ما است و ما او را عبادت ميكنيم. شما ميتوانيد هرچه ميخواهيد دربارۀ
ما بگوييد، مشروط بر اينكه ما را مخلوق خداوند متعال بدانيد.»
اين
جمله از بسياري از ائمۀ طاهرين(ع) نقل شده
است،4]
بايد بدانيم كه ائمه طاهرين ممكن الوجود، بندۀ مخلوق، و فقر صرف هستند و استقلالي
از خود ندارند. استقلال، وجوب، وجود، ربوبيت، خلق، و غنا مختص ذات ربوبي است؛ ولي
آنان واسطۀ فيض اين عالم، مظهر صفات
خداوند، عالم بما سوي الله و داراي همۀ
صفات كمال ميباشند.
و
به گفتۀ اميرالمؤمنين(ع): نَزِّلُونَا
عَنِ الرُّبُوَبِيَّةِ وقُولُوا فِيَنا مَاشِئْتُمْ.
ما را
خدا نگوييد و هر چه ميخواهيد دربارۀ ما بگوييد.
«بحار الانوارـ كِتابُ الْأماهة»
پي نوشت
ها:
[1].
سفينه البحار ج 1 ص 423
[2].
محجه البيضاء ج 4 ص 263 و كشف الغمه ص 426
و اصول كافي ج 1 ص 474
[3].
بحارالانوار ج 48 ص 138، مناقب ابن شهر
آشوب ج 4 ص 240
[4]. در
خصال از اميرالمؤمنين(ع) در توقيعي از
ناحية مقدسة امام زمان(ع) (احتجاج طبرسي ج 2) و در كتاب البصائر و ...